دو کتاب «پرسه در حوالی داستان امروز» و «در ستایش تن آسانی» وارد بازار کتاب شد، بازاری که به زودی داستانهای مصور و نوجوانانه شرلوک هولمز را نیز خواهد دید.
مهر گزارش داد: مقالاتی از فیلیپ گدار، پل لافارگ، پلین واگنر، رائول ونه گم و برتراند راسل در کتابی با عنوان «در ستایش تن آسانی» منتشر شد. این کتاب شامل پنج مقاله است؛ چهار مقاله اول را که نوشته فیلیپ گدار، پل لافارگ، پلین واگنر و رائول ونه گم است، بهروز صفدری و مقاله پنجم را هم که نوشتهای است مربوط به سال 1992 از برتراند راسل، سوسن نیازی به فارسی ترجمه کردهاند.
چهار مقاله اول را نشر «طلای دیوانگان» در سال 2006 در فرانسه منتشر کرد که این ناشر در شرح آن نوشته است:
در سال 1880 «حق تن آسایی، یاد رد حق کار» نوشته پل لافارگ به صورت پاورقی در هفتهنامه برابری منتشر شد. در سال 1996 «در ستایش از تن آسایی پلایش یافته» از رائول ونه گم انتشار یافت. میان این دو اثر و ان دو نویسنده بیش از یک قرن فاصله هست، با این حال نزدیکی تنگاتنگی با هم دارند».
این دو مقاله همراه با دو متن جدید یکی «راههای تن آسایی» از فیلیپ گدار و دیگری «سفر به دیار تن آسایی» از پلین واگنر، در سال 2006 به صورت کتابی یکجا چاپ شد و اکنون با اضافه شدن مقاله برتراند راسل به آنها به مخاطب ایرانی عرضه میشود.
کتاب 160 صفحهای «در ستایش تن آسانی» در شمارگان 1100 نسخه و با بهای 6500 تومان از سوی انتشارات کلاغ راهی بازار کتاب شده است.
به گزارش این خبرگزاری، تعدادی از داستانهای شرلوک هولمز شخصیت کاراگاه افسانهای در قالب کتابهایی مصور توسط انتشارات ذکر برای نوجوانان منتشر میشود. سید حبیبالله لزگی، مترجم با اعلام این خبر گفت: داستانهایی از شرلوک هولمز به زبان ساده مجموعهای است که زیر چاپ دارم و قرار است توسط بخش کودک و نوجوانان انتشارات ذکر «قاصدک» به چاپ برسد. تمام کتابهای این مجموعه 50 عنوان هستند و من تا به حال 19 عنوان از آنها را ترجمه کردهام.
وی افزود: این کتابها به صورت مصور هستند و هر داستان هم یک کتاب را شامل میشود. این داستانها به صورت ساده هستند و مانند رمانهای مربوط به شرلوک هولمز پیچیده نیستند. متن و تصویر هم به صورت متناسب با هم هستند. یعنی یک نسبت تقریبا مساوی دارند.
این مترجم در ادامه گفت: شرلوک هولمز کاراگاهی است که با نبوغ خود مشکلات و مسائل بسیار پیچیده را حل میکند. خود هولمز شخصیتی است که در رمانهایی دربارهاش نوشته شده، بسیار پیچیده و دقیق است. اما داستانهای کتابهایی که برای نوجوانان نوشته شده اند، ساده هستند و قرار است ذهن کودکان و نوجوانان را برانگیخته کنند تا فکر کنند. این کتابها به نوجوانان کمک میکند تا مسائل را سطحی نبینند و جوانب مختلف یک اتفاق را بسنجند.
لزگی در ادامه گفت: زنی با صورت پنهان، اتاق دربسته، انگشت مهندس، سه مرد با یک نام، طناب خال خالی، مردی با لب کج، جعبه مقوایی، دوچرخهسوار تنها، عینک طلایی، کلیسای ییلاقی، دکه دوم، مدافع گمشده، معاعده نظامی، الماس سلطنتی، رنگ کار بازنشسته، مرد زشت، موکل برجسته، کاپیتان سیاه و یال شیر عنوان کتابهایی هستند که تا به حال از این مجموعه ترجمه کردهام.
لزگی همچنین از انتشار سیزدهمین عنوان مجموعه «خیابان وحشت» برای نوجوانان خبر داد. این کتاب که توسط بخش قاصدک انتشارات ذکر منتشر شده، «آتش اژدها» نام دارد و با انتشار آن مجموعه خیابان وحشت کامل شده است.
همچنین دومین کتاب از مجموعه «پرسه در حوالی داستان امروز» شامل 18 داستان از 18 داستان نویس، زیر نظر حسین سناپور منتشر شد. داستانهای «پرسه» دوم هم مانند «پرسه» اول متنوعاند و از آنِ کسانی هستند که در شرایط تجربی متفاوتی چه به لحاظ دهههای عمر و چه به لحاظ منطقه جغرافیایی، زیستهاند و دیدگاههای ناگزیر متفاوتی دارند. برخی داستانهای مجموعه اخیر عبارتند از: برنده (زهرا مهدوی)، شبی در ونیز (مرضیه جوکار)، سایه خالی (نسرین اسدی)، آمده بودی برای مردن (علی فاطمی)، سنگر (نسیت مرعشی)، کوتوله شال قرم (مهدیه مطهر)، روزی روزگاری سه قطره خون (حکمتالله بابایی)، سینه خالی بهادر (مریم ایلخان)، مردمک سرخ (رزیتا بهزادی) و یک نام (لاله امینیپور) و ترجیح میدهم بمیرم (احسان اسکندری).
نسترن را چه کسی خواهد کاشت؟ (فرزانه راجی)، این روزها که میگذرند (حامد قارونی)، بویی که با آن زندگی میکنم (نگار کماسی)، صداهایی همین نزدیکی (محسن عباسی)، سهمِ آب (ناهید قادری حاجیآبادی)، عروسی دختری که دوستش داشتی (بهمن طالبی نژاد)، ن.د (بابک زمانی)، عنوان دیگر داستانهای این کتاب است.
مجموعه داستان 200 صفحهای «پرسه در حوالی داستان امروز 2» در شمارگان 1000 نسخه و با بهای 8000 تومان به تازگی از سوی نشر تجربه روانه بازار شده است.
اگر قرار باشد از فیلمسازان مطرح قرن بیست و یکم یک فهرست دلخواه ده نفره شخصی تهیه کنم که برای اقامت اجباری-تفریحی در زندان آلکاتراز، فیلمهایشان را برای دوباره دیدن سفارش بدهم،حتماً گای ریچی یکی از آنهاست و محتملاً دوتا شرلوک هلمزش هم یکی از ماندگارترین سریالهای سینمایی از نگاه من!
شرلوک هلمز تازهی گای ریچی به نظر من نسبت به فیلم اول فیلم بهتری نیست اما موفق شده به ترجمهی «هیجان زمانهی کانن دویل» به «هیجان زمانه ما»؛در واقع ریچی مشکل اساسی تبدیل و تطبیق «شگفترفتاری اوایل دوران مدرن» را با اوایل قرن بیست و یکم، حل کردهاست. به زبان سادهتر، ما اکنون به همان اندازه که خوانندگانِ[ اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم] داستانهای کوتاه و رمانهای دویل از رفتار و هوش هلمز متعجب میشدند، اکنون از دیدن فیلم ریچی ،شگفتزده میشویم!
زمانی بود که ریچی را به عنوان همتای اروپایی تارانتینو میشناختیم و به گمانم آن موقعی که فیلم محشر «اسنچ» را دیدیم حتی فکر میکردیم که تا حدی کپیکار است![البته الان این فیلم را میشود برای بار پانزدهم هم دید و لذت برد و تا آنجا که میدانم کپیها قابلیت بالایی برای چند باره دیدن ندارند!]
زمانی بود که زندگی خانوادگی ریچی آن قدر رسانهای شده بود که تنها مرگ ناگهانی مایکل جکسون توانست به سلطه خبری کمابیش یک ساله آن پایان دهد.
زمانی بود که ریچی،فیلمسازی کمابیش مستقل محسوب میشد اما الان به نظر میرسد که حمایت کمپانیهای بزرگ را با خود دارد با این همه به نظر من در پیمودن این راه از سودربرگ عاقبت به خیرتر شده است![ ریتم در کارهای ریچی ،فیلم به فیلم بهتر شده و وسعت دید او نسبت به جهان و پدیدههایاش سیر صعودی دارد یعنی درست عکس مسیری که سودربرگ از«کافکا» تا اکنون پیموده و بیشتر متمایل شده به این که سرگرمیساز خبرهای باشد تا هنرمندی پیشرو و آشنا با شگردهای روز!]
شرلوک هلمز جدید که با نام «بازی سایهها» به نمایش درآمده در متن خود چندان وامدار خردهروایات داستانهای دویل نیست [ هلمز قبلی ریچی هم همین خصوصیت را داشت با این تفاوت که جهان قرن نوزدهمی آن قرابتهای بیشتری داشت با اصل قصهها؛] با این همه این هلمز، از لحاظ خلق و خو و تمایل به جلو زدن از زمانه ، شباهت بیشتری دارد با شخصیت خلق شده توسط دویل تا هلمز فیلم پیشین ریچی. رابرت داونی البته نسبت به «جرمی برت» بزرگ، بازیگر «مؤلفی» نیست اما بازیگریست با تواناییهای منحصر به فرد در تغییر شخصیت مورد نظر و آمیختن آن با شخصیت خودش.واقعیت این است که احتمال تکرار موفقیت «برت» در نقش شرلوک هلمز [ آن هم در یک سریال تلویزیونی کم هزینه یا پر هزینه یا فیلمی کوچک یا بزرگ و لااقل تا دهههای 2050 و 2060!] بسیار اندک است و داونی و ریچی هم به این واقعیت وقوف کافی دارند به همین دلیل به نظر میرسد زحمت خلق دوباره شخصیت هلمز و قدرتبخشی به آن، بین ریچی و لئونل ویگرام [فیلمنامهنویس] و داونی و حتی جود لاو در نقش دکتر واتسون تقسیم شده است.
ریچی در این فیلم توانسته به دنیای ذهنی هلمز که دویل در داستانهایاش به روشنی تصویر کرده نزدیک شود اما این هلمز ،هلمز ریچیست همان طور که بتمن برتون و نولان متعلق به آنهاست و دراکولای کاپولا متعلق به اوست نه برام استوکر.میشود این فیلم را بارها و بارها دید حتی اگر به شیوه فیلم صخره در آلکاتراز گیر افتاده باشی و منتظر، که شون کانری به دادت برسد!
درام تاحدی کمدی و معمایی هوای سرد جزو فیلم های کوچک و مستقلی است که کمتر شانس دیده شدن پیدا می کنند اما حقیقتا زبانی سینمایی دارند.
فیلم داستانی ساده و دوخطی دارد و 2 کاراکتر اصلی بیشتر ندارد با این همه قصه ی بامزه و جذابی را روایت می کند که در یک اجتماع کوچک رخ داده است.مناظر زیبای شهر پورتلند و نبود اداهایی فیلم های بزرگ و لس آنجلسی یا هالیوودی حداقل یک فضای جدید و قابل تنفس به تماشاگر ارائه داده که به همراه یک داستان معمایی تر و تمیز و بسیار ساده باعث شده این روایت تا انتها قابل پیگیری باشد.این در حالی است که هیچکدام از بازیگران فیلم را نمی شناسیم و کارگردان هوای سرد آرون کاتز با 29 سال سن نیز فیلمسازی گمنام است که با این کار، به احتمال زیاد تمام عوامل فیلم خودشان را به سینمایی ها شناسانده اند.
جوان 24 ساله ای به نام داگ که در دانشگاه شیکاگو به تحصیل در رشته جرمشناسی و هم چنین پزشکی قانونی اشتغال دارد، به زادگاهش ایالت اورگون و شهر پورتلند بازمیگردد.او که شیفته علوم جنایی و همچنین شخصیت شرلوک هولمز است قصد دارد مدتی را دور از درس و دانشگاه بماند و به صورت تجربی بیشتر با رشته ای که درآن تحصیل کرده آشنا شود و به قول خودش برای مدتی به ذهنش آرامش بدهد.
داگ خواهری بزرگتر دارد به نام گیل که یکی دوسالی از او بزرگتربوده و داگ بسیار به او وابسته است.از این رو به محض رسیدن به پورتلند در آپارتمان خواهرش ساکن می شود و سعی می کند کاری نیز پیدا کند.یکی از دوستان ناپدری اش که صاحب یک کارخانه یخ سازی است او را استخدام می کند و این باعث می شود داگ با کارلوس آشنا شود.
روزها همینگونه ساده و با آرامش در حال سپری شدن هستند که ناگهان بدون هیچ خبری سروکله یکی از دوستان خانوادگی آنها به نام ریچل پیدامی شود. ریچل نیز مانند داگ مدتی در شیکاگو بوده و حالا سرزده به پورتلند آمده و دلیل این کارش را نیز نمی گوید.مدتی بعد ریچل که رابطه عاطفی با کارلوس پیدا کرده در یک روز بی دلیل ناپدید می شود و کارلوس به هر دری می زند نمی تواند او را پیدا کند.
کارلوس مستاصل از هرهمه جا نیمه شب سراغ داگ می رود و خبر از ناپدید شدن ریچل می دهد. داگ که ابتدا به ساکن اصلا حاضر به اهمیت دادن به این موضوع نیست بالاخره ذهن و روحیه کارآگاهی اش روشن می شود و به سراغ ماجرا و حل کردن آن می رود. چند روز بعد ریچل پیدا می شود اما این تازه آغاز ماجرا است. ریچل در هنگام عزیمت به پورتلند کیفی پر از پول به همراه داشته که باید آن را به فردی تحویل می داده و در راه کیف زا از او ربوده اندواکنون دو روز فرصت دارد تا کیف را پیدا کند.داگ با مساعدت خواهرش سرانجام دزد و کیف را می یابند...
داستان هوای سرد همان روایتی از فیلم های جنایی و معمایی را مطرح می کند که پیش از این صد ها موردش را دیده ایم.فیلم هایی با بازیگران گران قیمت و لوکیشن های فراوان و بزرگ و کارگردان های شناخته شده .با این همه بسیاری از فیلم های اینچینن جز زرق و برق چیزی برای ارائه نداشتند.داستان بی محتوا یکی از دلایل بی اقبالی از فیلم های جنایی و معمایی است. روندی که حتی با لوکیشن های خاص و قهرمانان خاص تر نیز قابل نجات نیستند،چرا که تماشاگر جز قهرمانان پوشالی چیزی نمی بیند.
هوای سرد اما با همه کوچکی همه این امتیازات را دارد.قبل از هر چیز آدم های فیلم به شدت واقعی می نمایند.در حقیقت به ذات سینما اگر توجه کنیم کاراکترهای فیلم هوای سرد همگی قابل باورند و این در عین سادگی شان بسیار به دل می نشیند.یک برادر که شیفته شخصیت شرلوک هولمز است و درس مرتبط با کار این کاراکتر افسانه ای را در دانشگاه تحصیل می کرده به زادگاهش برمیگردد تا مدتی در کنار خانواده باشد. نوع رفتار و حتی فیزیک حرکتی داگ نشام می هد که او اگرچه جوانی است بسیار دوست داشتنی و به اصطلاح بچه مثبت و مبادی اخلاق، اما حقیقت این است که ابتدا ساکن چنان می نماید که تنها دو زار به درد کار کارآگاهی نمی خورد بلکه اصلا نمی تواند از یک خیابان به تنهایی عبور کند.
شخصیت دوست داشتنی و متین خواهر او یعنی گیل نیز دقیقا به نوعی محافظ برادر گیج خود است.داگ در پورتلند پدر و مادرش و اقوال ساکن هستند اما در منزل خواهرش ساکن می شود.فقط با او به گشت و گذار می ورد تا خاطرات دوران بچگی را دوباره بتواند زنده کند و سالها بودن در غربت برایش جبران شود. داگ تمام درد و دلش را به گیل می گوید و هم چنین رازهای زندگی اش.اصلا به نوعی داگ بدون گیل نمی تواند یک قدم راه برود. این داده ها را تماشاگر با داستانک های کوتاه فیلم در طی چهل دقیقه ابتدایی متوجه می شود. اما در ادامه می بینیم که داگ نیز قابلیت هایی دارد که مانند شرلوک هولمز است.یعنی ابتدا به ساکن باید گرم و جذب مسئله ای شود تا پس از آن غوغا کند.درست مثل سکانس بامزه رفتن داک و کارلوس به اتاق شماره 35 محل زندگی ریچل در هتل و پیدا کردن برخی مدارک از هویت واقعی این دختر...
شخصیت پردازی قهرمانان فیلم نیز برای تماشاگر باور پذیر است.این ویژگی فیلم های کوچک و جمع و جور است که اگر داستان خوب و کارگردان ششدانگ و مستعد داشته باشند می توانند خود را سرپا نگه دارند.ابتدای فیلم برای تماشاگر مثل دعوت به یک تور مجانی است.فردای روزی که داگ به پورتلند رسیده به محل کار خواهرش می رود و به اصرار از او می خواهد تا شهر را به یاد کودکی باهم بگردند.دیدن مناظر فوق العاده زیبا و بکر شهر پورتلند و دیدار از پل قدیمی شهر و طبیعت اطراف آن همگی تماشاگر را جذب می کنند.تماشاگری که خسته است از دیدن صد ها هزار بار لوکیشن های بار و قمار و خیابان های تاریک لس آنجلس و نیویورک در فیلم های آمریکایی حالا می تواند در فضای پاک و طبیعت یک شهر ناشناخته نفس بکشد.اصلا ناشناخته در فیلم هوای سر همه کاره هستند.کارهای عجیب و غریب داگ نیز بیشتر ناشناخته هستند ار این رو گاهی رقتارش کمیک به نظر می رسد.در سکانس پنجم جایی که ریچل ناپدید شده و فعلا مدارک جزیی در دست داگ است و هنوز نتوانسته آدرس مرد کابوی را بدست بیاورد، شاهد هستیم که او به همراه خواهرش به یک مغازه پیپ فروشی می رود تا با خرید یک پیپ بیشتر مشابه شرلوک هولمز شود. بامزه اینجااست که اگرچه یک پیپ ارزان قیمت 20 دلاری می خرند اما عقلش نمی رسد که باید توتون هم بخرد و در فیلم می بینیم که دوباره مجبور می شوند برای خرید توتون جایی توقف کنند.با این همه وقتی در منزل داگ برای اولین بار پیپ را روشن می کند ابتدا به ساکن اتفاقی نمی افتد اما در خب در طی دو روز آینده همه چیز ختم به خیر می شود و داگ و گیل موفق می شوند.
به همه این ها باید تدوین خوب و موسیقی تاثیرگذار هوای سرد را اضافه کرد. بازیهای خوب و گارگردانی قابل توجه در کنار قصه سرراست و قابل باور هوای سرد با کمک تدوین چشم نواز شده است.تدوینی که خود کاتز در مقام فیلمنامه نویس و کارگردان فیلم به خوبی انجام داده است. موسیقی متن کیگان دی ویت نیز از کارهای یک فیلم بزرگ هالیوودی چیزی کم ندارد و بسیار در فضا سازی کمک کرده است.با این همه می توان ادعا کرد که هوای سرد می تواند یک الگوی قابل اعتنا برای نویسندگان و فیلمسازان جوان باشد.
Cold weather
فیلمنامه و کارگردانی:آرون کاتز/موسیقی:کیگان دی ویت/فیلمبرداری:آندرو رید/محصول 2010 /زمان :96 دقیقه
بازیگران:کریس کانکنو(داگ)،تریست کلی داون(گیل)،رائول کاستیلو(کارلوس)،روبین ریکون(ریچل)